ما منتظريم از سفر برگردي يک روز شبيه رهگذر برگردي
با کاسه آب و مجمري از اسپند ما آمدهايم پشت در برگردي
وقتي سر شب که رفتنت را ديديم گفتيم نميشود سحر برگردي
ما منتظر توايم آقا نکند يک جمعه غروب بي خبر برگردي
من گوشهنشين کوچه برگشتم اي کاش که از همين گذر برگردي
پرواز نميکنيم از اينجا بايد در فصل نبود بال و پر برگردي
وقتش نرسيده است اي مرد ظهور با سيصد و سيزده نفر برگردي
شاعر:علي اکبر لطيفيان
درباره این سایت