کار باران همين است؛ مي شويد و .
پاک مي کند و
آنقدر مي بارد ؛
تا دلت براي تابيدن خورشيد ؛ تنگ شود!
امّا
باران آمـــد
و ديگـــر آرامِ جان نبود!!
اينبار آمد و جاي غبار،
شادي را از هفت سين هايمان، شُست و با خود بُرد!
مي بيني جانِ جانان؟
نظم دنيا آنقدر بهم ريخته .
که زمين و زمان، به هم رسيده اند!
امـــا ؛
مــا هنوز به دردِ نبودنت، نرسيده ايم!
ديگر زمين بي پناهي اش را چگونه فرياد کند؛
که قلبِ بي دردِ ما، باورَش کند؟
بي پناهيِ زمين که سهل است.
بي پناهي ما را نيز، همه فهميده اند! جز خودمان.
کاش بعد از اين باران؛ دلمان، براي خورشيدِ چشمانت کمي تنگ شود.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بیمه بیکاری سوالات گام به گام آخرین کارگر گاوداری صنعتی شیری مدرسه حفظ قرآن کریم حرف دل آموزش حسابداری هلو دانلود فیلم ایرانی ghofl va kelid Amy آشپزخونه